قارچ کوچولو

دوستت دارم. به‌اندازه‌ی سپیدارهایی که چهارزانو توی سایه‌شون نشستم و ازم عکس گرفتی. به‌اندازه‌ی قارچ کوچولویی که اول دفترم کشیدی چون فکر می‌کردی از دستت ناراحتم. به‌اندازه‌ی دقیقه‌های آخر قبل از خواب که بی‌وقفه قربون صدقه‌م می‌ری و نوازشم می‌کنی. به‌اندازه‌ی کل‌کل‌هامون. به‌اندازه‌ی پشت گردنت که بوسه‌گاه منه. به‌اندازه‌ی املت‌هایی که برام درست کردی. به‌اندازه‌ی لکه‌های سس روی پیرهنت. به‌اندازه‌ی پست‌هایی که توی اینستاگرام برام می‌فرستی. به‌اندازه‌ی موهای فرفری‌ت. به‌اندازه‌ی رقصیدنت با پلی‌لیست عجیب غریبت. به‌اندازه‌ی کوچه‌ی ۸ باغ حوض. به‌اندازه‌ی موچی کیک‌تولدی. به‌اندازه‌ی مژه‌های بلند و زیبات. به‌اندازه‌ی جنگ‌های بوسه‌ای‌مون. به‌اندازه‌ی پاهای تپل و مهربونت. به‌اندازه‌ی اسمت. به‌اندازه‌ی حرکت ابرهایی که از پنجره‌ی اتاق‌خواب بهم نشون دادی. به‌اندازه‌ی گل کاغذی صورتی‌ای که نشوندی میون موهام. به‌اندازه‌ی آغوش حوله‌ای‌ت بعد از حموم. به‌اندازه‌ی حرف‌های جدی‌مون. به‌اندازه‌ی شوخی‌هات وسط فیلم جدی‌ای که داشتیم توی سینما می‌دیدیم. به‌اندازه‌ی لاک‌های یاسی‌ای که به ناخن انگشت‌های پام زدی. به‌اندازه‌ی عکس‌های زشتی که وقت و بی‌وقت ازم می‌گیری. به‌اندازه‌ی موگیرهایی که برام خریدی. به‌اندازه‌ی چایی‌هات. به اندازه‌ی چروک‌های پیرهنت. به‌اندازه‌ی پایین پاچه‌های شلوارت. به‌اندازه‌ی بوسه‌های خیست. به‌اندازه‌ی گریه‌هات توی بغلم. به‌اندازه‌ی خودت. دوستت دارم.

۱

اشک پری دریایی

دستمالی که در یک جهان موازی به عنوان پری دریایی باهاش اشک‌هام رو پاک کردم:

پ.ن: توی کارت‌پستال فروشی آینده‌م، سنگ‌هایی که روشون نقاشی می‌کنم رو هم می‌فروشم.

۰

حواسم بهتون هست، کوچولوها!

یک چیزی رو همین الان کشف کردم: من اون‌قدر تشنه‌ی ثباتم که به محض خارج شدن از حاشیه‌ی امنم، برای خودم یک حاشیه‌ی امن تازه می‌سازم و این باعث می‌شه که مدام مضطرب و وحشت‌زده باشم. مثلاً تا سال گذشته حاشیه‌ی امن من توی خونه موندن و کار نکردن بود. از پارسال که از این حاشیه‌ی امن خارج شدم و یک‌جورهایی مشغول به کار شدم، آموزشگاهی که توش کار می‌کنم شده حاشیه‌ی امن تازه‌م و هر چیزی که تا ابد اون‌جا موندن من رو تهدید کنه مضطرب و وحشت‌زده‌م می‌کنه. احساس می‌کنم تشنه‌ی ثبات بودن رو مثل یک ژن معیوب از مامانم به ارث بردم و آخرین چیزی که می‌خوام، مثل مامانم شدنه. کاش در آینده مامانی نباشم که دخترش همچین حرفی درباره‌ش می‌‌زنه. دلم می‌خواد این‌قدر به هر چیزی برای موندن چنگ نزنم و به‌جاش، پذیرای اتفاقات تازه باشم. دلم می‌خواد دیسیپلین داشته باشم و بتونم روی خودم حساب کنم. دلم می‌خواد زمین رو زیر پای خود آینده‌م محکم کنم تا ترس از فرو ریختن رو مثل یک ژن معیوب به بچه‌م انتقال ندم. کی می‌دونه؟ شاید بچه‌ی من تونست به‌جای دنبال زمین محکم گشتن، به پرواز کردن فکر کنه. پس اول به‌خاطر تو، غزال کوچک، و بعد به‌خاطر تو، موجود کوچکی که قراره در آینده مامانت باشم، قول می‌دم همه‌ی تلاشم رو بکنم؛ زمین رو زیر پای یکی‌تون محکم می‌کنم تا پشت شونه‌های اون‌یکی بال‌های سرمه‌ای-نقره‌ای جوونه بزنه.

۰
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان