دلم نمیخواد برای امتحان بلاغت شنبهم درس بخونم. دلم میخواد مدادرنگیهای کوچولوشدهم رو بریزم توی یه شیشه برای اون روزی که سنجاب شدم. دلم نمیخواد به نوشتن مقاله و پروپوزال و تز فکر کنم. دلم میخواد برای دوستهام نامههای کاغذی بنویسم. دلم نمیخواد بشمارم ببینم امروز چند نخ از موهام ریخته. دلم میخواد فندقهایی که برام جمع کردی رو بشمارم. دلم نمیخواد وقتی یه کیک بدمزه خریدم به این فکر کنم که چند تومن ضرر کردم. دلم میخواد برات شکلات داغ درست کنم. دلم نمیخواد موقعی که دارم میدوم که به مترو برسم موهام رو بچپونم زیر مقنعهم. دلم میخواد با گلهای بابونه برای خودم و تو تاج درست کنم. دلم نمیخواد هر روز بترسم. دلم میخواد هر روز خیال ببافم. دلم نمیخواد شونزدهتا تکلیف مسخره برای یه استاد مسخره بفرستم. دلم میخواد با آبرنگ برات یه نقاشی بکشم تا بذاریش توی کیف پولت. دلم نمیخواد به حقوقی که قراره بهم بدن فکر کنم. دلم میخواد بچهها با قصهای که براشون میگم بخندن. دلم نمیخواد توی مترو توی خودم جمع بشم تا کسی تنم رو لمس نکنه. دلم میخواد وقتی مترو میاد روی زمین از مرغهای دریاییای که چند هفتهست اومدن شیراز فیلم بگیرم. دلم نمیخواد توی دفتر آموزشگاه بشینم و با مربیهای دیگه راجع به قیمت نوار بهداشتی حرف بزنم. دلم میخواد برای شاگردهام پاککنهای خوشبو بخرم. دلم نمیخواد بستهی اینترنتم تموم بشه. دلم میخواد بچهها برام چیزهای بامزه تعریف کنن. دلم نمیخواد گریه کنم. دلم میخواد بغل کنم. دلم نمیخواد زنده بمونم. دلم میخواد زندگی کنم.