موقت

بچه‌هایی که ایمیلتون رو برام فرستادید، من رو ببخشید که هنوز براتون نامه ننوشتم. نشد و نتونستم که توی این دو هفته به قولم عمل کنم. اما ایمیل همه‌تون رو ذخیره کردم و کم کم براتون می‌نویسم. قول انگشتی. دوستتون دارم و مرسی که دوست نامه‌ای‌م شدید.

۰

بداهه زندگی کردن و نامه نوشتن در بهار

می‌خوام توی این دو هفته‌ای که از فروردین باقی مونده بداهه زندگی کردن رو تمرین کنم. منظورم اینه که تمرین کنم در عین حال که بداهه پیش می‌رم خودم رو هم خیلی زیاد دوست داشته باشم؛ هم خود الانم رو، هم خود آینده‌م رو. این برام خیلی قشنگ‌تر از اینه که مثل یه ربات برای لحظه به لحظه‌م برنامه‌ریزی کنم و با این کار وسواس و کمال‌گرایی و اضطرابم رو هم تشدید کنم. می‌خوام نهایت برنامه‌ریزی‌م این باشه که هر روز صبح کارهای ددلاین‌دارم رو توی دفترچه‌ی زرد خورشیدی‌م بنویسم تا چیزی فراموش نشه. آخر فروردین میام می‌نویسم که بداهه زندگی کردن چطور برام پیش رفته.

یک کار بامزه‌ی دیگه هم می‌خوام بکنم. می‌خوام توی این چهارده روز هر روز برای یک نفر نامه بنویسم. اگه دوست دارید یکی از اون چهارده نفر باشید می‌تونید برام کامنت خصوصی بذارید و ایمیلتون رو برام بفرستید تا دوست‌های نامه‌ای بشیم. مهم نیست از قبل همدیگه رو می‌شناسیم یا نه. منتظرتونم.

۰

Perfect Days

بهار من امروز شروع شد.
صبح زود با بابام و غزل و دوچرخه رفتیم باغ جنت. توی راه شیرکوچولو خوردم. اون‌جا بین ردیف‌های منظم درخت‌های سرو رکاب زدم و اجازه دادم باد بهاری موهام کوتاه و چتری‌هام رو برقصونه. با صدای بلند به کلاغ‌ها سلام کردم. درخت‌ها رو بغل کردم و یکی‌شون هم شد درخت من. روی چمن‌ها، زیر یه درخت با شکوفه‌های صورتی دراز کشیدم. از هرچی جوونه‌ی سبز و شکوفه‌ی صورتی و سفید بود عکس گرفتم. ادای دوتا از آدم‌هایی که داشتن دور و برمون ورزش می‌کردن رو درآوردم چون حرکاتشون شبیه استاد شیفو و پاندای کنگ‌فوکار بود. با بابام و غزل عکس‌های بامزه گرفتیم. به صدای چرنده‌ها و پرنده‌ها گوش دادم. آفتاب گرفتم. راه رفتم. دویدم. سعی کردم بلند بپرم. خندیدم. زنده بودم.
حالا هم می‌خوام یه کم بخوابم. بعد چتری‌هام رو بشورم و با کیک اسفناجی که مامانم می‌خواد درست کنه بریم خونه‌ی عزیزجونم. امشب خونه‌ی عزیزجونم می‌خوابیم.

۱
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان