شانزده

عزیزم

پرستوی پشت پنجره‌ی اتاق با دو جوجه‌اش قبل از طلوع آفتاب رفتند. حالا من، از پشت پنجره، به لانه‌ی خالی پرستوها زل زده‌ام و صدایشان را از درونم می‌شنوم.

 

پ.ن: شب نشده یک جفت پرستو آمدند و ساکنان جدید این لانه‌ی عجیب و غریب شدند. تو فرستادیشان. مگر نه؟

۱
میم _
۱۷ تیر ۲۰:۰۰

چه عجیب

پاسخ :

آره، خیلی عجیبه. اونقدر که هی می‌رم نگاهشون می‌کنم تا مطمئن بشم بخشی از تخیلم نیستن.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان