سه شنبه ۱۷ تیر ۹۹
عزیزم
پرستوی پشت پنجرهی اتاق با دو جوجهاش قبل از طلوع آفتاب رفتند. حالا من، از پشت پنجره، به لانهی خالی پرستوها زل زدهام و صدایشان را از درونم میشنوم.
پ.ن: شب نشده یک جفت پرستو آمدند و ساکنان جدید این لانهی عجیب و غریب شدند. تو فرستادیشان. مگر نه؟