جمعه ۱۷ مرداد ۹۹
عزیزم
جهان تاریکتر از آن است که در چشمان پرنور من جای بگیرد و تو، تنها کسی هستی که پیدایی.
فقط تو میدانی که چه کوچک و بیطاقتم در برابر این تاریکی. دستم را که رها میکنی یک قدم هم برنمیدارم. همانجا میایستم و آنقدر نامت را فریاد میزنم تا رد نور چشمهایم را بگیری و به من بازگردی.
تو دختر کوچکت را در این جهان نامتناسب با خیالهایش رها نمیکنی و من مؤمن به همین یک جملهام.