I know I'll need him 'till the stars all burn away and he'll be there

امشب از آن شب‌هاست که برای جاودانه کردنش باید با کلمه‌ها بیامیزم. مدت‌ها بود که پوستم آرامشی با این اصالت را لمس نکرده بود و ذره ذره‌ی وجودم چنان آرام گرفته‌اند که به سختی در برابر خواب خوشی که انتظارم را می‌کشد مقاومت می‌کنم. قرار بر شهوت بود. یک‌باره به خودم آمدم و دیدم مرا در آغوش کشیده‌ و اشک‌هایم شانه‌هایش را خیس کرده‌اند. نمی‌دانم چه شد. فقط می‌دیدم که نوازشم می‌کند و می‌گوید گریه کن. گریه کردم. از شدت دوست داشتنش گریه کردم. اینطور وقت‌ها همه می‌گویند گریه نکن. آرام باش. یا اگر خیلی برایشان عزیز باشی می‌گویند داری ما را هم به گریه می‌اندازی. اما او می‌گذارد هر وقت که می‌خواهم، هر چقدر که می‌خواهم اشک بریزم. فقط یک شرط برایم گذاشته. که بگذارم اشک‌هایم را ببوسد. گریه کردم و با خودم فکر کردم آیا کسی در جهان از دوست داشتن، و نه از غم، خوشحالی، دلتنگی و یا آمیزه‌ای از دوست داشتن با احساسات دیگر، گریه کرده؟

۲
lia sh
۰۵ دی ۲۲:۱۶

غزال .. من گریه م گرفت ..

 

پاسخ :

لیای عزیزم...
یک عدد ستاره
۱۳ اسفند ۲۲:۴۸

خیلی قشنگ بوددد :")

+ من یه کانال تلگرامی دارم که توش مطلبای قشنگ و جالب وبلاگ هایی که میخونم رو با ذکر اسم وبلاگ و نویسندش و لینک اون پوست نشر میدم تا بیشتر دیده و خونده بشن .

میخواستم ببینم اجازه هست این پستت رو اونجا بذارم یا نه ؟

اینم آیدی کاناله اگه دوست داشتی ببینی 

@Blog_Reader

پاسخ :

قشنگی از خودته:*
+باعث خوشحالیمه که یه ستاره کلمه‌هام رو توی کانالش بذاره:))
حتما به کانالت سر می‌زنم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان