فانوس خیال*

می‌رسید از دور مانند هلال

نیست بود و هست، بر شکل خیال

 

نیست‌وش باشد خیال اندر روان

تو جهانی بر خیالی بین روان

 

مولانا

 

این‌ها، تا به این‌جای مثنوی، بیت‌های محبوب من‌اند. در بیت اول از انسانی گفته می‌شود که همچون خیال، هست و نیست. وجود دارد و وجود ندارد. علاقه‌ای به عرفان ندارم. پس برداشت‌های عرفانی آن را رها می‌کنم و به عشق انسان به انسان فکر می‌کنم. یکی از معانی خیال، صورت و پیکری است که به وسیله‌ی صورت چیز دیگر محسوس می‌شود؛ مانند صورت اشیاء در آینه و چشم. صورت و پیکر معشوق هم به وسیله‌ی صورت عاشق محسوس می‌شود و چشم‌های عاشق همچون آینه‌ای معشوق را به جهان می‌نمایاند.

 

در بیت بعد چنین گفته می‌شود که جهان بر همین خیال نیست‌وش روان است. خیالی که چون به چیز دیگر توجه کنند یا دست بر چشم بمالند، دیگر آن را نمی‌بینند. آرزوها و امیدها و ترس‌ها و بیم‌ها نیز از جنس خیال‌اند. آن‌ها حقیقت ثابتی ندارند و ساخته و پرداخته‌ی ذهن‌اند اما انسان‌ها سوار بر کشتی خیال در اقیانوس زندگی پیش می‌رانند و همین آرزوها و امیدها و ترس‌ها و بیم‌ها سبب حرکت و وقوع افعال در زندگی می‌شوند.

 

*خیال: نقش و نگاری که به حرکت چراغ فانوس در حرکت می‌آورده‌اند و متصدی این عمل را «خیال‌باز» و «خیال‌گردان» می‌گفته‌اند. خاقانی گوید:

در پرده‌ی دل آمد دامن کشان خیالش

جان شد خیال‌بازی در پرده‌ی وصالش

و این‌گونه فانوس را «فانوس خیال» نامیده‌اند.

 

بدیع‌الزمان فروزان‌فر

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان