دو روز پیش نتایج اولیهی آزمون کارشناسی ارشد اومد. فکر میکردم اگه رتبهی خوبی بیارم خیلی خوشحال میشم اما نصف اون مقداری که باید خوشحال میشدم هم نشدم. فرداش یعنی دیروز پریود شدم و میتونم بگم وحشتناکترین پریود یک سال اخیرم بود. از صبح تا ظهر بیشتر از ده بار بالا آوردم و بدنم هر مسکنی رو به طریقی پس میزد. آخر سر با یه شیاف دیکلوفناک پخش زمین شدم. همینطور که کف هال روی شکم افتاده بودم و بعد از یه عالمه درد، بدنم رو حس نمیکردم با خودم فکر کردم که چرا رتبهی ۱۰۹ ادبیات کودک و نوجوان خوشحالم نمیکنه؟ چرا وقتی با غزل با آبرنگهایی که تازه خریدیم نقاشی میکشیم هزار برابر خوشحالترم؟ نکنه من آدم خوشحالیهای کوچولو کوچولوام و خوشحالیهایی که یه کم بزرگترن بهم نمیسازن و تهش این میشه که باید اون خوشحالیهای یه کم بزرگتر رو ده بار بالا بیارم؟ انتخاب رشته سختترینه. اولین بار توی زندگیمه که باید یه تصمیم آدم بزرگونه بگیرم و این من رو واقعاً ترسونده. بزرگ شدن رو هیچ دوست ندارم.