جمعه ۱۱ فروردين ۰۲
...در قلب مومو کورسویی از امید روشن شد. از تصور اینکه تنها نخواهد بود دلگرم شد و شهامت پیدا کرد. شهامتی که پشت سرش هیچ دلیل منطقیای نبود. اما همین شهامتِ بیدلیل، تصمیمگیری را یکهو برایش آسان کرد.
با صدایی مصمم گفت: «میخواهم هر طور شده سعیام را بکنم.»
استاد هورا مدتی طولانی نگاهش کرد و بعد لبخند زد.
«خیلی چیزها آسانتر از آن چیزی خواهد بود که فکرش را میکنی. تو صدای ستارهها را شنیدهای. دلیلی ندارد که ترس و واهمهای داشته باشی...»
مومو
میشائیل انده