اندوه‌خوار

در حالی که من تمام تلاشم رو می‌کنم که روی این دیوار روزنه‌ای ایجاد کنم تا باریکه‌ای از نور بهم برسه، مامانم هر بار انگشت اشاره‌ش رو به سمت بلندای دیوار می‌گیره و یادم میاره که این دیوار خیلی بلندتر از قد منه. و وقتی که مطمئن شد سایه‌ی سیاه و سنگین دیوار اون‌قدر روم سنگینی می‌کنه که دیگه خورشید هم نمی‌تونه نجاتم بده، در سکوت ترکم می‌کنه. واسه همینه که بهش می‌گم اندوه‌خوار. انگار بی‌اون‌که بدونه از اندوه من تغذیه می‌کنه. از تاریکی وجود من. و دردناک‌ترین بخشش اینه که احتمالاً خودش هم نمی‌دونه که داره باهام چی‌کار می‌کنه.

۳
The Camel
۱۴ فروردين ۱۲:۴۶

همه‌ی آدم‌ها قربانی هستن؛ قربانیِ وضعیت موجود. همه‌ی ما زخم خورده‌ هستیم و هیچی مثل زخم‌خوردن از آدم‌ها هیولا نمی‌سازه...

پاسخ :

درسته ولی می‌دونی، آدم از مادرش انتظار هیولا بودن نداره.
هیچ‌وقت به این موضوع عادت نکردم.
The Camel
۱۴ فروردين ۱۳:۵۸

اتفاقن برای هیولا شدن، والد خیلی مستعدتر از فرزنده.

پاسخ :

متأسفانه...
راسینآل نوشت
۱۵ فروردين ۱۳:۱۹

مادر پدرا ... آخ ازشون :(

پاسخ :

واقعاً آخ ازشون...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان