تلاش برای سرودن شعرهای کوچک

دفترچه‌ی کوچکم را

با تمام گل‌هایی که میان کتاب‌های داستانم خشک کرده‌ام

روی فرش می‌گذارم

و بهار را به کاغذهایش می‌چسبانم

 

خواهر کوچکم

- دوان دوان -

خودش را به من می‌رساند

و با انگشت‌هایی که به کوچکی ساقه‌ی شکوفه‌هاست

با دکمه‌ی دوم پیراهنم بازی می‌کند

دکمه‌ای که تا دیشب، ستاره‌ای بود در آسمان

 

و من قصه‌ی پسربچه‌ای را برایش می‌گویم

که صورتش شبیه به من و قدش به‌اندازه‌ی انگشت‌های اوست

و هر روز صبح، پیش از طلوع آفتاب، میان چمن‌ها دنبال ستاره‌های افتاده می‌گردد

تا آن‌ها را زیر بالش بچه‌هایی بگذارد که دکمه‌ی پیراهنشان افتاده است

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان