یادداشت‌های یک کودک تمام‌وقت که دارد یاد می‌گیرد چطور یک بزرگسال واقعی پاره‌وقت هم باشد

هر چی تلاش می‌کنم کنترل زندگی‌م رو به دست بگیرم، به همون اندازه کنترلش از دستم خارج می‌شه. به دنبال تعادلم و سر در آوردن از این‌که دقیقا چی از زندگی می‌خوام تا بتونم متناسب با اون چیزی که به زندگی‌م لذت و معنا می‌بخشه، مسیر رو بچینم. فعلا سردرگمم اما دلم می‌خواد تا رسیدن بهار از خیلی چیزها سردرآورده باشم. مثلا دوست دارم حالا که کلاس‌های دانشگاهم تموم شده و تا آخر شهریور سال آینده که باید از پایان‌نامه‌م دفاع کنم ددلاینی ندارم، برای خودم یه روتین خوندن و نوشتن تعریف کنم. با آزمون و خطا فهمیدم که روتین داشتن برای همه‌چیز باعث می‌شه عقلم رو به‌شکل بدی از دست بدم و احساس کنم یه رباتم. اما هیچ برنامه و روتینی نداشتن هم به همون اندازه می‌ترسوندم. پس شاید بهتر باشه برای بخشی از روزهام برنامه و روتین داشته باشم و بقیه‌ی ساعات روز خودم رو آزاد بذارم تا بتونم کودکی و ماجراجویی‌م رو حفظ کنم. هیچ دوست ندارم تبدیل به آدمی بشم که تمام روزش رو در حال انجام دادن کارهای مفیده و با کم‌ترین خطایی زندگی می‌کنه اما دیدن آدم‌ها روی اینترنت من رو ناخودآگاه میون مسابقه‌هایی پرت می‌کنه که اصلا مال من نیستن. به‌خاطر همین یوتیوبم رو هم از روی گوشی‌م پاک کردم و از همه‌ی کانال‌هایی که توی تلگرام داشتم خارج شدم تا ببینم خودم کی هستم و چی دوست دارم و می‌خوام چطور زندگی کنم. یه چیز دیگه‌ای که باز هم با آزمون و خطا بهش رسیدم اینه که نمی‌تونم همزمان همه‌چیز رو روبه‌راه کنم. نمی‌شه هم زبان خوندن و ساز زدن رو شروع کرد، هم ورزش کردن و سالم خوردن و هم ریسرچ رو. باید یکی یکی تغییرات رو توی زندگی‌م اعمال کنم و برای رسیدن به زندگی ایده‌آلم صبور باشم. قرار نیست اول هفته و ماه و فصل و سال جادویی اتفاق بیفته و زندگی از این رو به اون رو بشه. خلاصه که باید این آهستگی و پیوستگی رو توی زندگی‌م به کار بگیرم وگرنه جوونی‌م مثل شن از میون انگشت‌هام می‌ریزه و تموم می‌شه بی‌اون‌که زندگی کرده باشم و خب، کی باورش می‌شه که چهار سال و شیش هفت ماه دیگه من سی ساله می‌شم؟ گمون کنم انسان زمانی یه بزرگسال واقعی محسوب می‌شه که تعادل داشتن رو یاد بگیره و من می‌خوام وقتی بزرگ شدم یه بزرگسال واقعی پاره‌وقت و یک کودک تمام‌وقت بشم.

 

استاد ح دیشب جواب نامه‌م رو داد و آخر نامه‌ش یه بیت شعر برام نوشته بود:

چو غنچه گرچه فروبستگی‌ست کار جهان

تو همچو باد بهاری گره‌گشا می‌باش

مگه می‌شه استاد ح چیزی ازم بخواد و نه بیارم؟ از این به بعد برنامه، باد بهاری شدنه.

۱
The Selenophile
۰۸ اسفند ۰۰:۴۲

وای منم می‌خوام وقتی بزرگ شدم یه بزرگسال واقعی پاره‌وقت و یک کودک تمام‌وقت بشم! و بادبهاری! و ممنون از کلمه‌های شما!*-*

پاسخ :

می‌شی، می‌شی. از شوق میون کلمه‌هات معلومه. :))
بوس قاصدکی برای شما. :*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان