سیصد و نود و دو روز پیش از من به زمین رسیدی و قریب به هشت هزار روز بعد از آن پیدایم کردی. من، که همچون قطعههای یخ شناور بر روی آب بودم، حالا به جای قلب در سینهام خورشید دارم و چشمهایم از درخشانترین ستارهها هم درخشانترند. سرم در میان ابرهاست و دستهایم بر روی لبانت سبز شدهاند. تا ابد بر من بتاب تا پرندههای آبیای که پس از سالها محبوس بودن در سینهام، آزاد شدهاند در گردنت لانه کنند و لبهایم همچون نسیمی بر تو بوزند.
دوستت دارم
تولدت مبارک
بیست و یکمین روز از مرداد ماه سال یک هزار و سیصد و نود و نه